مردم تمایل دارند در یک اردوگاه یا اردوگاه دیگر بیفتند، و حتی اگر این دو را از نظر روحی مخلوط کنند، اغلب به عشق اول خود وفادار هستند. من یک دوست دارم که بازوهایش با النگوهای رزگلد پوشیده شده است. دیگری که مجموعه ای از نقره و فیروزه به ارزش جورجیا اوکیف دارد. به نظر می رسد این چیزها به اندازه موسیقی مورد علاقه آنها یا کتابهای مورد علاقه آنها با شخصیت آنها مرتبط است. هم انتخابی و هم غریزی. من مطمئن نیستم که کسی بداند در مورد من چه بگوید. آنها احتمالا تصور می کنند که من مالک هیچکدام نیستم. و آنها درست و غلط خواهند بود.
یک بار، این مسائل یک جورهایی پر از تنش بود. به عنوان مثال، زمانی که در کالج بودم، کتابی به نام کتاب راهنمای هیپستر منتشر شد.
(همه چیز در مورد آن جمله به من مربوط می شود.) این یک راهنمای طعنه آمیز بود برای آنچه که در آینده می توان اوج نسل Vice و کالایی شدن آن نامید. حالا ما فقط آن را زندگی می نامیم. اما در فهرستهای خود نفرتانگیز و متنفر از شما و کارهای نیمه شوخیاش از کارهایی که هیپسترها انجام میدهند و نمیکنند، یک اثر فرهنگی ارزشمند از دورهای بیگناهتر باقی میماند.
به هر حال، این قسمت از کتاب وجود دارد که در آن نویسندگان انواع مختلف زیباییشناسی هیپستر را شکستند، و یکی از قوانین نقضناپذیر این بود که هیپسترها همیشه جواهرات نقره میپوشیدند و هرگز طلا.
تقریباً در همان زمان، مجله لاکی یک راهنمای تصویری برای تسلط بر ظاهر "سکسی دهه 70" منتشر کرد و - همراه با مقدار زیادی از پوست و بافتنی های چسبناک - تجویز کرد که هر کسی که به دنبال چنین لباس Julie Christie-esque je ne sais quoi است فقط باید بپوشد. جواهرات طلا - به طور ایده آل از طبیعتی چند رشته ای و اثیری.
هر دوی این دستورات خودسرانه بر یک فرض مشابه استوار بود: طلا در مورد خودنمایی بود، نقره به معنای D.I.Y. صداقت، و هر دو باید با آگاهی کامل از این مفاهیم نزدیک شوند. به نظر میرسید هیچکس اهمیت چندانی به این موضوع نمیدهد که کدام رنگها رنگ چهره کاربر را میپسندند یا چه چیزی را دوست دارید: شما باید تیم خود را انتخاب میکردید. عنصر چسبنده Sex and the City نیز وجود داشت: شاید ما هنوز کلمه "پایه" را نداشتیم، اما هیچ کس نمی خواست شبیه کری برادشاو شود. (منظورم این است که مگر اینکه شما از آن نوع آدمی باشید.) در این دوره از زندگیام، من مطمئناً مثل همیشه به یک هیپستر نزدیک بودم (نه اینکه اعتراف کرده باشم) و با این حال من به چیزی که من آن را «قهرمان عاشقانه هارلکین در حدود 1980» می نامیدم وسواس داشت. این زیباییشناسی این فضیلت را داشت که هم «پیش از تغییر» (عینکهای بزرگ و کمانهای بیدمشک) و هم پس از «آه-اوه-رئیس-مغول-به-یک قرار-دخت-گرم-برای-ساخت-کسی-نیاز دارد. -حسادت-و-سورپرایز-تو یک جنس زاده هستی!" پس از اثر. مورد دوم شامل بسیاری از لباسهای دیسکوی پلی استر و صندلهای نازک فروشگاهی بود که همیشه در خیابان از هم میپاشیدند. متعهد بودم؛ من کاپریس می کشیدم و ترش آمارتو برای حقیقت نوشید. (از آنجا که آنها دافعه بودند، هرگز خطر مستی وجود نداشت.) بدیهی است که من به مقدار زیادی زنجیر و گوشواره حلقه ای نیاز داشتم. اما من ترسو بودم. بنابراین چیز من - در این مدت کوتاه - برنز شد.
وقتی بزرگ شدم، هرگز جواهرات زیادی نپوشیدم. من حتی گوشهایم سوراخ نشده بود. وقتی بزرگتر شدیم، برخی از دختران لوبیا تیفانی میپوشیدند - این یک هدیه محبوب بت میتسوا بود - و همیشه افرادی بودند که با صدای بلند در مورد حساسیت پوستشان صحبت میکردند، بنابراین فقط میتوانستند گوشوارههایی بپوشند که طلا یا نقره خالص بود. . (نوعی ادعای دوسوختگی در دبیرستان - مضحک، اما به طرز مبهمی تأثیرگذار.) بخشی از آن این بود که مادرم از نپوشیدن جواهرات و حتی حلقه ازدواج - اگرچه پدر و مادرم متاهل بودند و هستند - اهمیت زیادی داشت. نیمی از یک چیز مبهم فمینیستی و نیمی از آن، فکر می کنم، مربوط به خانواده اش بود.
ببینید، تاریخچه ای با فلزات گرانبها وجود دارد.
پدربزرگ من قبلاً نامتعارف نامیده می شد، اما در واقع دیوانه بود، و من مطمئن هستم که اگر او حاضر می شد به یک دکتر برود، آنها او را با چیزی بالینی تشخیص می دادند. او خسیس نبود. او هیچ پولی نداشت اما او هیچ اعتقادی به دولت آمریکا، بازار سهام، طبیعت انسانی یا بانک ها نداشت. در عوض، او تمام طلا و نقرهای را که میتوانست روی آن بگذارد - معمولاً در مغازههای فروش برچسب یا دستفروشی - خرید و آنها را به شمش ذوب کرد. برخی از اینها در کابینتی که او در تخت خوابش تعبیه کرده بود، پنهان شده بود. برخی در یک سری از صندوق های امانات فوق العاده سنگین بودند. هنوز هم شایعه شده است که تعدادی از آنها در زیر این ملک دفن شده اند که مدت هاست فروخته شده است. گهگاه، خیلی مواقع، قطعه ای از جهنم فرار می کرد و یک ساعت ظریف دهه 1920 یا یک کیف شب مشبک نقره ای به ما می دادند. اگر شایعه میشد که یکی از ما یک کاتولیک را میشناسد، سعی میکرد چند صلیب روی آنها خالی کند. پدرم دوست داشت بگوید که قیمت هیچ چیز و ارزش هیچ چیز را نمی داند.
او مانند یک زاغی، چیزهای برنجی را دوست داشت (هنگامی که من این را تایپ می کنم یک نهنگ برنجی به من خیره می شود) و گاهی اوقات اسپند (او به من نشان داد که چگونه نقره را از اسپند یا بشقاب با نگه داشتن یک مکعب یخ روی سطح تشخیص دهم)، اما فلزات گرانبها را دوست داشت. اشتیاق انگشت طلایی او بودند. بنابراین، به طور خلاصه، فکر می کنم که ما نمی دانستیم چگونه با طلا و نقره عادی باشیم. من یک فیلم آموزشی در سال 1980 در مورد طلا (به نام طلا) را به خاطر دارم.
) که در تالار گوهرها و مواد معدنی موزه تاریخ طبیعی در چرخش دائمی بود. جورج پلیمپتون و بهترین دوستم آن را روایت کردند و فکر کردم خنده دار بود. اما پوشیدن آن عجیب بود...مثل به رخ کشیدن اسکناس های دلار. یادم میآید روایت مدعی بود که تمام طلاهای دنیا میتواند وسط یک زمین فوتبال بنشیند و شما همچنان میتوانید دور آن بازی کنید. خب، این چیزی نیست که آدم فراموش کند.
امروزه که همه چیز اینقدر ریشه در ارجاعات خودآگاه و ناخودآگاه دارد. Claire's Accessories فلزات ارزان قیمت را از هر رنگی تولید می کند، و من نمی دانم که در مورد فلزاتی که می پوشند قضاوت زیادی وجود دارد. وقتی نمایههای زنان شیک پوش را میخوانم، آنها بیشتر نگران «داستانهای» پشت قطعههایشان هستند (یا میگویند) تا ارزششان. شوهر من این را توسط یکی از دوستانم ساخته بود، یا این یاقوت برش نخورده با منشأ اخلاقی نشان دهنده کودک من است. مردم فلزات را به آرامی مخلوط می کنند که ما همه چیز را انجام می دهیم. نوشیدن طلا ممکن است مورد توجه قرار نگرفته باشد، و آن مرد ممکن است از نقره کلوئیدی آبی شده باشد، اما این فقط نشان می دهد که چقدر با فلزات گرانبها راحت شده ایم.
من امروز حلقه ازدواج می پوشم و تقریبا هیچ چیز دیگری. اگر از شما پرسیده شود، می گویم به این دلیل است که عینک من آنقدر برجسته است که اشتباه کردن چیزها با یک سری لوازم جانبی دیگر فایده ای ندارد و این نادرست نیست. من جعبه جواهرات ندارم یا با پشت گوشواره سفر می کنم. و من در تظاهر یا سابقه شخصی نمی چکم. اما من احتمالاً بیشتر از هر کسی که می شناسم طلا یا نقره دارم. از آنجایی که در مکانی پنهان شده است که من نخواهم فاش کنم، چندین ردیف منظم از شمش های هر دو فلز وجود دارد. من تبعیض قائل نیستم من فقط دوست دارم بدانم آنها آنجا هستند. می دانید - برای یک روز بارانی که ممکن است بخواهم یک بازی فوتبال بازی کنم.
نویسنده: سادی استاین
از سال 2019، Meet U Jewelry در گوانگژو، چین، پایگاه تولید جواهر تاسیس شد. ما یک شرکت جواهرات هستیم که طراحی، تولید و فروش را ادغام می کند.
+86-18926100382/+86-19924762940
طبقه 13، برج غربی شهر هوشمند گومه، پلاک. 33 خیابان جوکسین، منطقه هایژو، گوانگژو، چین.