لذت دست کم گرفته شده از پوشیدن جواهرات ساخته شده فقط برای شما
2023-03-20
Meetu jewelry
21
خجالت نمی کشم بگویم یکی از فواید بزرگ چاپ کتاب جواهرات است. وقتی اولین رمانم، "مردم در درختان" در سال 2013 منتشر شد، با پیش پرداختم فقط یک چیز خریدم: یک حلقه مینای آبی تیره که با خط اول آن نوشته بودم - Kaulana na pua a o Hawaii/معروف هستند گلهای هاوایی - یکی از پرطنینترین آهنگهای اعتراضی هاوایی، "معروف هستند گلها"، که در سال 1893 برای ابراز حمایت از ملکه سرنگون شده لیلیووکالانی، آخرین پادشاه جزایر، نوشته شد. کتاب من تمثیلی از استعمار اقیانوس آرام بود، و درست به نظر میرسید که باید این یادگاری هاوایی را بر روی دستانم بپوشم، چه بوده و چه چیزهایی را از دست داده است. زمانی که دومین رمانم، «یک زندگی کوچک» آخرین بار منتشر شد. اسفند هیچ جواهری نخریدم. اما مردم به هر حال آن را به من دادند: یک خواننده برای من کاف نقره ای فرستاد. گروهی از دوستان نزدیکم دور هم جمع شدند و برایم حلقه ای خریدند - یک پرنده طلای سنگین با الماس های گرد و براق برای چشم ها و آویزان کردن یاقوت سرخ مانند از دهانش مانند یک قطره خون - از جواهرساز معروف ساکن جیپور. قصر گوهر. (این خلاقیت در واقع الهام بخش جواهرات مشابهی بود که در فصل پایانی کتاب آمده است.) اما با این وجود، من یک قطعه جواهرات سفارشی می خواستم، چیزی برای یادآوری شخصیت های رمان، که برای من به همان اندازه زنده و پیچیده شده بودند. دوستان خودم: مطمئناً احساس میکردم که در یک سال و نیمی که برای نوشتن کتاب صرف کردهام، بیشتر از زمانی که با انسانهای واقعی صرف کردهام، با آنها گذراندهام. و سپس دوستم کلودیا، ویراستار جواهرات، در مورد برچسبی به نام Foundrae به من گفت. Foundrae شروع به کار کرد و توسط بث باگدی کی، مدیر عامل سابق ربکا تیلور طراحی شد و شامل لباسهای آماده زنانه - لباسهای کوتاه و ابریشمی است. دامن نوعی پارچه ابریشمی پوسته ای به رنگ صورتی; لباس بافتنی با سوراخ و بریده - و خط جواهرات ظریف. طرحهای جواهراتی که با همکاری لیئورا کاتالان طراحی شدهاند، شامل گوشبندهای مثلثی و طلسمهایی به شکل مدال میشوند، اما متمایزترین قطعات میناکاری روی طلای 18 عیار است. آنها بسیار سنگین هستند، آنها در چهار رنگ ارائه می شوند که برای نشان دادن کیفیت یا موهبت متفاوتی هستند که فرد برای یافتن راه خود در زندگی نیاز دارد: قدرت (قرمز)، کارما (آبی)، رویا (سیاه) و محافظت (سبز). قطعات خود لیبل فوقالعاده هستند - دارای کیفیت گرافیکی و طلسمآمیزی هستند که باعث میشود در آن واحد بسیار قدیمی و جذاب به نظر برسند - اما Bugdaycay و کاتالان نیز کارهای سفارشی انجام میدهند، و واقعاً، جواهرات زمانی که فقط برای شما ساخته شدهاند بهترین حالت را دارند. وقتی یک جواهر سفارشی می پوشیم، خودمان را به میراثی به قدمت رومی ها، یونانی ها و ایرانی ها اضافه می کنیم - قدیمی تر. سنتهای بسیار کمی را میتوان گفت که در طول تاریخ بدون تغییر باقی ماندهاند، اما عمل اعلام کردن خود به جهان از طریق جواهرات چیزی است که در طول هزارهها و در میان فرهنگها دوام آورده است. ممکن است دیگر به طور رسمی وابستگی قبیلهای خود را زیر پرچم یا با مدل مو یا رنگ خاص اعلام نکنیم، اما همچنان با آنچه بر روی انگشتان، گوشها و دور گردن و مچهایمان نمایش میدهیم، انجام میدهیم. Bugdaycay و کاتالان در مورد چیزهای غیرقابل وصف صحبت میکنند. کیفیت جواهرات آنها، و من در ابتدا شک داشتم، حتی اگر هر دو آنقدر درخشنده و مهربان هستند که احساس هر گونه شک و تردیدی به نظر می رسید. اما بعد به دیدار آنها رفتم. دفاتر و نمایشگاه Foundrae در شهر نیویورک در خیابان لیسپنارد، یک راهروی باریک و مبهم در جنوب خیابان کانال، درست در لبه TriBeCa، جایی است که شخصیتهای من در آن زندگی میکنند: قبلاً هرگز کسی را ندیده بودم که از خیابان خبر داشته باشد. وجود، بسیار کمتر کسی که واقعاً بر روی آن زندگی کرده است. به نظر یک فال بود. من به آپارتمان Bugdaycay رفتم - او بالای فروشگاه زندگی می کند، درست مثل یک مغازه دار قرن نوزدهم - و او و کاتالان به من اجازه دادند که النگوهای مختلفی را دور مچ دستم ببندم، اجازه دهید سعی کنم حلقه های زیبای آنها را روی انگشتانم بچسبانم. گردنبندهای طلای خوبشان را در هم ببندید آنها منتظر ماندند تا من تصمیماتم را گرفتم، و سپس دوباره منتظر ماندند تا آنها را دوباره بسازم. و سپس، دو یا چند ماه بعد، یک بازدید: یک نسخه از کتاب من، صفحات آن به هم چسبیده و در یک آجر جامد، پیچیده شده در روبان قرمز و توسط کاتالان به دفتر من تحویل داده شد (Bugdaycay خارج از شهر بود). او با لبخند گفت: بازش کن و من این کار را کردم. در آنجا، در تابوت مربعی که باگدی کی از اندام کتاب حک کرده بود، دو آویز بود، یکی با نام دو شخصیت اصلی، و دیگری با «لیسپنارد». و یک حلقه، با نام هر چهار شخصیت اصلی، که فضای بین آنها با الماس های ریز مشخص شده است. من همه چیز را به یکباره پوشیدم، البته: طلا روی پوستم گرم شد. سنگینی حلقه را روی انگشتم حس می کردم. آنها آنجا نبودند تا از من محافظت کنند، لزوما، و به من قدرت ندادند - اما آنها چیزی را که ساخته بودم، چیزی که همیشه مال من خواهد بود، به من یادآوری کردند، و اکنون به من یادآوری کردند. چه چیزی بهتر از این به دنیا اعلام شود؟
![لذت دست کم گرفته شده از پوشیدن جواهرات ساخته شده فقط برای شما 1]()